معنی از اعضای داخلی بدن
حل جدول
احشا
از اعضای داخلی بدن
کلیه
از اعضای بدن
دست، پا
اعضای شریف بدن
کرایم
از اعضای بدن پرنده
چینهدان
از اعضای دوگانه بدن
پا
از غدد داخلی بدن
تیروئید
تیرویید
واژه پیشنهادی
روده، قلب، کبد
فارسی به آلمانی
Drinnen, Innen, Innenseite, Innere, Innerhalb
فارسی به عربی
لغت نامه دهخدا
داخلی. [خ ِ] (ص نسبی) منسوب به داخل، درونی. مقابل خارجی و بیرونی. اندرونی. باطنی.
- استعمال داخلی، خوردن و آشامیدن و حقنه (در دوا).مقابل استعمال خارجی، که اندرونی است. رجوع به داخله شود.
عربی به فارسی
خانگی , زیر سقف , درونی , داخلی , ناشی از درون , باطنی , تویی , ذاتی , داخل رونده , دین دار , پرهیزکار , رام , درون
اصطلاحات سینمایی
هر صحنه ای که داخل ساختمانی یا یک محوطه بسته و سقف دار می گذرد. صحنه داخلی می تواند در دکوری ساخته شده در استودیو یا در یک ساختمان واقعی اتفاق افتد.
معادل ابجد
1591